Friday, September 17, 2010

82

هر روز تو را خواب می بینم

در ازدحام خاموشی و شب

تو را بارها به خاطر می اورم

هر روز از پس روز های به باد رفته

دستان تو را

و اغوشت را بارها به خاطر می اورم

دوش به یادم هست امدی

دگمه هایم را قورت دادی

و رفتی

انعکاس بودنت در من ،ان شب

پوستم را چروکانید

و هی هی که دست و پاگیر شدم

می گویند برای یک شب با تو بودن

تا اوج خاطره

همان لحظه ای که به باورش ایمان دلری

باید دوید

شاید بتوان گفت

پاییز تو را رسانده است

بویت هنوز،لا به لای گیسوانم مانده است

باور دارم

اینجا بودی...

در اغوش من

89/6/26

1 comment:

Anonymous said...

گویی ندارد از من تنها نشان
واندر سکوت او
گویی مرا به قبر زمان
می فرستدم...

------
شعرها تون جالبه، خسته نباشید.

( صدای سکوت در شبهای تنهایی)
nightsnight@yahoo.com