هر دریچهی نغز بر چشماندازِ عقوبتی میگشاید. عشق رطوبتِ چندشانگیزِ پلشتیست و آسمان سرپناهی تا به خاک بنشینی و بر سرنوشتِ خویش گریه ساز کنی. آه پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی، هر چه باشد ...شاملو
Saturday, December 4, 2010
انتظار به مقدار عشق و دیگر هیچ
Friday, December 3, 2010
95
رود خانه ای از پَسم در گذر
Wednesday, December 1, 2010
94
93
Friday, November 26, 2010
92
91
Friday, November 5, 2010
90
Thursday, November 4, 2010
89
Wednesday, November 3, 2010
88
Wednesday, October 6, 2010
87
Tuesday, October 5, 2010
86
Tuesday, September 28, 2010
85
Friday, September 24, 2010
84
Thursday, September 23, 2010
83
و محتاجی است
کنار سنگفرش خیابان
راهی به نا کجا اباد دلت
و عشق ،میان خش و خش ِ پاهای نا توانش با برگ
سرازیر می شود از دلش
و پایانی است
پس از ماهها بی قراری با یک نشانی از تو
حرفی یا سخنی
ادرسی یا گذری
پیاده رو را طی می کند ،شاید برسد به ابتدا
برسد به ان نگاه
و سنگفرش شود بیغوله راهی که در انتظارت درذهن ساخت
برسد یا نرسد
مسئله این نیست
این تویی که می دانی دلش
تا ابد در مسیر تو سرازیر است
1/7/89
Friday, September 17, 2010
82
هر روز تو را خواب می بینم
در ازدحام خاموشی و شب
تو را بارها به خاطر می اورم
هر روز از پس روز های به باد رفته
دستان تو را
و اغوشت را بارها به خاطر می اورم
دوش به یادم هست امدی
دگمه هایم را قورت دادی
و رفتی
انعکاس بودنت در من ،ان شب
پوستم را چروکانید
و هی هی که دست و پاگیر شدم
می گویند برای یک شب با تو بودن
تا اوج خاطره
همان لحظه ای که به باورش ایمان دلری
باید دوید
شاید بتوان گفت
پاییز تو را رسانده است
بویت هنوز،لا به لای گیسوانم مانده است
باور دارم
اینجا بودی...
در اغوش من
89/6/26