کاغذی کهنه از بودنم
برای نوشتنم
و عشق دغدغه ای چون بی تاب بودن
کاغذی کاهی
انگشت دانه ی مادرم
حس ِ نبودت...جا ماند خاطرم
کاغذی کاهی
خاکستری ماند باقی
من از بی گریزی
تو اما ازگریزی
و ماسیدن ِ کلمات لا به لای اشک های ماتم
کاغذی کاهی
پاره شده است!
بهانه را چه جای حرف
همه را می دهم می نویسد این دلم
اخر نمی دانی که!
فلج کرده است غم، عزیز دلت را
دل شور نمانده ام
عشق که امد
همه را تقدیم می کنم
الناز
13/9/89