Friday, September 24, 2010

84


احساس من اینست
به سان قطره ی باز مانده ای از باران حضورت
به شوق دیدار تو
روی گلبرگی به زیر پرتو افتابی که ندیده بودمش این سال ها
به تماشای تو نشسته ام
اسمان بی دریغ
هم کوه،هم رمز خواسته های نا خواستنی ام
اکنون که به مصاف سال های تبعید
به کنار دلم شتافته ای
دستانت را به دستم بسپار
و دریغ مکن از من....هر انچه که باید باشد
حتی روزها ،شب ها و ارامشی که
از تو ابدیت می شود...
می شود در دلم تا ابد
همان حسی که بدان دچارم
و به دچارش تو را دوست می دارم

1 comment:

sedaye sokoot dar shabhaye tanhaee said...

mara , dar miane tanhaee ja gozashtei

bazgard
in taghdimeye aftab ast dar bafteye asmanie man

aram mara ta abad andishe biafrooz
ai no gole giti
kin naz
be elnaze zaman daradam aknoon...