Thursday, November 4, 2010

89


سینه سپر دست ببر
گیسوانم را روان کن تا بر پیشانی ات
خیز بردار،سایه بنداز و مرا
از تعرق های این خاطره پرواز بده
چشم و گوش و دست نه انگار که هست
 تاوان خلاصی از قفست را بده
این مسیر را اخرش پیدا نبود
گرچه با دستان من پل ساخته بود
کاش این دانسته را ننوشته بود
کاش او اویم نبود
باز می گشت قلب از میدان درد
این چنین پاره نمی شد جگرم
اواره نمی شد پیکرم
اسوده بخواب جولانگرم
این ارامشت پاس شبگردی من است
یک قدم این ور ،قدم ان ور گذاشتی و مرا
می سپاری به چشم برداشتن از رد غمت
باورم نیست که ایمان پاره کرد
رشته ای را که خدا بنوشته کرد
این بهانه،ان مسیر،این عصا
هر چه از شیطان نوشت ،اصلش نبود
ما رهانیدیم نور،او رهاندم وَه چه زود
این جدایی،این غریبی ،بی کسی
ای بی وفا
گرچه طول انجام یابد باز هست
هست بر نقش وجودم جای تو
گرچه  باز هم جای توبه باز هست...

1 comment:

nima said...

honare maktabe eshgh

asamanist por az booye rahaee shayad

ta takapooye zaman bashado ma niz chenin

vazheha rang bebazand ke mafhoome vafa

iradist

notghe arame por az shoore negahash ba man...