سینه سپر دست ببر
گیسوانم را روان کن تا بر پیشانی ات
خیز بردار،سایه بنداز و مرا
از تعرق های این خاطره پرواز بده
چشم و گوش و دست نه انگار که هست
تاوان خلاصی از قفست را بده
این مسیر را اخرش پیدا نبود
گرچه با دستان من پل ساخته بود
کاش این دانسته را ننوشته بود
کاش او اویم نبود
باز می گشت قلب از میدان درد
این چنین پاره نمی شد جگرم
اواره نمی شد پیکرم
اسوده بخواب جولانگرم
این ارامشت پاس شبگردی من است
یک قدم این ور ،قدم ان ور گذاشتی و مرا
می سپاری به چشم برداشتن از رد غمت
باورم نیست که ایمان پاره کرد
رشته ای را که خدا بنوشته کرد
این بهانه،ان مسیر،این عصا
هر چه از شیطان نوشت ،اصلش نبود
ما رهانیدیم نور،او رهاندم وَه چه زود
این جدایی،این غریبی ،بی کسی
ای بی وفا
گرچه طول انجام یابد باز هست
هست بر نقش وجودم جای تو
گرچه باز هم جای توبه باز هست...
1 comment:
honare maktabe eshgh
asamanist por az booye rahaee shayad
ta takapooye zaman bashado ma niz chenin
vazheha rang bebazand ke mafhoome vafa
iradist
notghe arame por az shoore negahash ba man...
Post a Comment