Thursday, April 29, 2010

31

های پیرزن

یقه هایت را بالا بزن

از کنار خیابان رد شو

این جا حتی کلاغ ها

چشم هایت را نشانه می روند

این جا اسمان

از سرت بهانه می گیرد

از زانوان خسته ات

شب را اویزان

های پیرزن

این جا هوس بازی استین صبرت می دراند

این جا فراموش می کنی

فرزندت دلتنگ است

درد با نامردان مگو

که زجر

خلاصه ی همین دست فروش هاست

مرد باش که این روزها

مردی ِکارت اعتباری بیش نیست

این روزها له کردن دل های دیگران

قد قیمت یک شعر است

های پیرزن

حواست کجاست

جا پای زنان گذاشته ای

زینت این جا

زنیت است که نقل زبان است

این روز ها آبرو به سر چون چتر

بارش خیانت از سرش لبریز

مبادا به شب بخوری

امان از گریزی و تنهایی را به جان خریدن

های پیرزن

راه خانه ات کجاست

راستی جای خواب هم می فروشند

بیا این هم ادرسش....

No comments: