از دریچه ی نگاه من
پنجره ی اشتی فریاد دلتنگی دارد
ابر های اسمان پایین امده اند
غصه ها روی شیشه ی مه گرفته
اشک ریزان زمزمه می کنند
از دریچه ی نگاه من
سکوت انتظار 4 دیواری است
که یک وجهش بازشوی عشق دارد
همان دیواری که زمانی
پنجره داشت
از دریچه ی نگاه من
قلم صورت گر من
کلمه ها را جا به جا می نویسند
و چشم هایم به لرزش دستانم می خندد
از دریچه ی نگاه من
سال ها اسیری
به یک روز تبعید از تو
می ارزد
از دریچه ی نگاه من
پنجره باز است
گرچه هوا مه الود و بارانی
گرچه اتاق سکوت محض است
گرچه دستانم می لرزد
اما خیال تو
لحظه ای تنهایم نگذاشته است
ای یار
No comments:
Post a Comment