Friday, September 4, 2009

2

2

به تو رسیدن

انتهای این جدایی

همان لحظه تداعی

همان عشق همان گدایی

نه نمی دانستم

این رسیدن این نگاه

همان تسلیم غرور مقابل عشقم بود

ندانستم این جرعه شرمندگی

هدف خط خطی هایت شود

نه نمی دانستم

شور احساس

این چنین بی گناه

اساس باورم شود

قدیم ها گفته اند :ندانستی بپرس

پرسیدم..کدام را می توان باور کرد

عشق چشم ها

یا

ایینه خیانت

به قدیم ها اضافه کرده ام

میدانی و نمی گویی

انگار این بازخواست

سال ها عقده دل خواهد شد

از اثرش پیداست

ایینه ی دق خواهد شد

کااش

رسیدن بهانه به دستت نمی داد

و این چنین

خاطره هامان را

از کف خیابان

جارو نمی کردی

کاش می دانستی

عدالت اعدام تو

نه از روی ساعت و انگشتر و دست بند است

نه از روی نگاه عاشقانه ات

بلکه از گناه عشقی

که در بطن روحم به اسارت کشیدی

31/6/88

No comments: