هر دریچهی نغز بر چشماندازِ عقوبتی میگشاید. عشق رطوبتِ چندشانگیزِ پلشتیست و آسمان سرپناهی تا به خاک بنشینی و بر سرنوشتِ خویش گریه ساز کنی. آه پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی، هر چه باشد ...شاملو
ناخن های تردید را باید گرفت
باید گوش ها را تیز کرد
حس دریچه ها را خواند
بودنت را پیدا کرد
و از نبودت ریسمانی ساخت
تا اسمان بالا رفت
2/23
Post a Comment
No comments:
Post a Comment