Wednesday, May 19, 2010

58


کولی خرابات

هیهات از انگشتان سر به مهرت

بر لبان

خاموش

که راهزنان سینه ات اتش زنند

و چادر تنهایی ات را می درانند

خاموش

که شب پارچه ی نازک طبیب

بستری است که تو را جای دهد

سر ز راهش کج کنی

دست ز دستانت رها می سازد

خاموش

بیانداز دلبستگی ها را

که این جا کنار گرگان درنده ی برهوت

تنها تو مانده ای

کولی خرابات

29/2

No comments: